به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسه هفتاد و يكم درس خارج فقه سیاسی که در مدرسه عالی دارالشفاء در سال 97 برگزار شد، با اشاره به آيه 48 سوره نساء گفت: اگر آیات قبل و بعد از این آیه را در قرآن کریم ملاحظه کنید؛ روشن میشود که مراد از شرک در «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» شرک در اطاعت است. شرکی است که به معنای آنکه در کنار خداوند، انسان فرمانروای صاحب امری را قرار بدهد. این شرکی است که لایغفر است.
وی در ادامه به ادله روایی حرمت تبعیت از طاغوت اشاره كرد و گفت: کلینی در کافی به سند صحیحه از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت تشخيص امام الهی بودن از امام نار بودن را یهدی بامر الله بيان مي كنند.
استاد درس خارج در پايان اظهار داشت: مبحث سوم از مباحث مربوط به روش تعیین ولی امر در عصر غیبت این است که در قضایای حقیقیه که جعل شرعی به موضوع کلی تعلق میگیرد، فعلیت حکم شرعی بر تحقق خارجی موضوع توقف دارد برخلاف قضيه خارجيه كه چون موضوع تحقق خارجی و فعلیت دارد حکم هم فعلیت دارد حکم هم فعلی است.
خلاصه جلسه گذشته
آیت الله اراکی در جلسه گذشته با اشاره به آیه اولی امر در تأیید نظریه نصب گفت: اولی الامری که قرآن میگوید. یعنی من وَلِیَ الامر من الله، یعنی در خود اولی الامر این معنی نهفته است که این اولی الامر، اولی الامر الهی باشد؛ چرا؟ چون در قرآن کریم آمده است که «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» خلق منحصراً در اختیار اوست و امر هم منحصراً در اختیار اوست. همچنین فرمود «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» پس الامر له و لیس لغیره حق فی الامر.
وی در ادامه بیان کرد: آن میثاقی که در قرآن کریم فراوان بر آن تأکید شده است عهد اطاعت و نصرت است که میزان، وفای به این عهد یا نقص این عهد است و از این روز قیامت سئوال میشود؛ وقتی این سئوال شد، تکلیف شخص نیز معلوم می شود اینطرفی است یا آنطرف، جزء حزب امام الهی است یا جزء حزب امام الهی نیست.
استاد درس خارج در پایان با اشاره به کسانی که در سیاست امامت شبهه وارد می کنند و می گویند آیا سیاست از شئون امامت هست یا خیر؟ اظهار کرد: امامت یعنی سیاست، امامت یعنی فرمانروایی، امامت یعنی حق فرمان. فرمان هم یعنی سیاست. یعنی حق دارد فرمان بدهد و بر ما است که از فرمان او اطاعت کنیم. این معنی امامت است. اگر این را از امامت بگیرید دیگر چیزی در امامت نمیماند؛ دعوای انبیاء از روز اول تا امروز با غیر خط انبیاء بر این است که فرمان در جامعه دست چه کسی باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ
تبعیت از حاکم غیرمنصوب از طرف خدا، شرک نابخشودنی است
در ادامه مبحث دوم از مباحث مربوط به تعیین ولی امر در عصر غیبت اشاره میکنیم به آیات و روایاتی که در آنها تأکید و تصریح به عدم جواز اطاعت و تبعیت از امام غیر منصوب من الله شده است؛ یعنی از فرمانروایی که فرمانروایی او از سوی خدا تعیین نشده باشد [نباید تبعیت کرد] و این از مصادیق شرک است. بلکه از آیات کریمه قرآن استفاده میشود که آن شرکی که لایُغفر است همین شرک در اطاعت است.
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ» اگر آیات قبل و بعد از این آیه را در قرآن کریم ملاحظه کنید؛ روشن میشود که مراد از شرک در «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» شرک در اطاعت است. شرکی است که به معنای آنکه در کنار خداوند، انسان فرمانروای صاحب امری را قرار بدهد. این شرکی است که لایغفر است.
به آیات کریمه قرآن که دال بر نهی از این معناست اشاره میشود. نهی از تبعیت از امامی که غیر منصوب من الله است. واژه طاغوت در قرآن کریم هم به همین معنی است؛ هرکسی که خود را از مردم برتر بداند بدون اینکه از سوی خدای متعال به او اذن امرونهی داده شده باشد این یعنی از حد فراتر رفته و طغیان کرده است. طاغوت هم یعنی بدترین طغیان. طاغوت در اینجا یک نوع از طاغوت است؛ مثل جبروت و ملکوت و امثال اینها که این صیغه خاص در زبان عرب معمولاً افاده مبالغه میکند.
ما در ملک و ملکوت گفتهایم این تقسیمی که غالباً در فلسفه یا در عرفان میشود که میگویند عالم ملک یعنی عالم مادیات و عالم ملکوت یعنی عالم مجردات، یک تقسیم ذوقی است و مبنای لغوی و شرعی ندارد. ملکوت که گفته میشود یعنی آن ملک مطلق فراگیر که لا مُلک الا آن ملک؛ آن ملکوت مبالغه ملک است؛ نه اینکه ملکوت مربوط به عالمی باشد و مُلک مربوط به عالمی دیگر باشد. اینها تقسیماتی است حالا شاید فینفسه تقسیمات بهجایی باشد منتها ربطی به واژه ملک و ملکوت در اصطلاحات شرعی ندارد.
ملکوت مبالغه ملک است. له ملکوت کل شیء یعنی آن ملک فراگیرِ شاملی که هیچکس نمیتواند آن ملک را بر چیزی داشته باشد. خلاصه این ملکوت الاشیاء ازان خداست، ملک اشیاء ازآن خداست؛ هرکسی که بخواهد خود را شریک خدا در ملک بداند، این همان چیزی است که در قرآن کریم از آن به طاغوت تعبیر شده است.
کفر به طاغوت اساس ایمان و اساس شریعت است
این مسئله در آیات کریمه قرآن معلوم است: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی» و در حقیقت کفر به طاغوت اساس ایمان است و لا اله الا الله در حقیقت همان «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ» است. کفر به طاغوت اساس ایمان و اساس شریعت و دین است.
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أنَّهُم آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ». در آن آیه دیگر که میفرماید همه رُسُل را فرستادیم و پیام آنها هم این بود که عبادت خدا و کفر به طاغوت کنید: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». این پیام همه رسل و همه انبیاء بوده است.
بههرحال مسئله کفر به طاغوت اساس دین است و کفر به آن کس که خود را در مقام امرونهی قرار میدهد و برای خود حق حاکمیت قائل است بدون اینکه از طرف خدای متعال چنین حقی به او داده شده باشد [نشانه ایمان است].
ادله روایی حرمت تبعیت از طاغوت
آیات زیادی به این بحث اشاره دارد و در روایات هم به دلیل اینکه قبلاً خواندهایم فقط به بعضی از روایات دوباره متذکر میشویم. مرحوم شیخ کلینی در کافی به سند صحیحه از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت فرمود: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».
از آن سو ائمه که یهدون به امرنا، یک نوع ائمه که ائمه نور هستند و ائمه قسم دیگر؛ «يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.» و این نشاندهنده آن است که معیار و میزان امام الهی بودن و امام نار بودن چیست؟ معیار این است که امام الهی امامی است که یهدی بامر الله.
روایت دیگر باز هم به سند صحیح از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «مَنْ أَشْرَكَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مَنْ لَيْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ كَانَ مُشْرِكاً بِاللَّهِ». گفتیم شرک در قرآن کریم شرک در فرمانروایی است، شرک در اعتقاد به دارا بودن حق امر برای کسی غیر از خداست که از سوی خدا هم مأذون و منصوب به امر نیست.
چنین کسی در فرهنگ و معارف قرآنی مشرک است. به نام خدا و خلق گفتهای است؛ یعنی خدا را در کنار خلق قرار بدهی که به نام این و به نام آن. قاعدتاً معنی به نام او یعنی به امر او؛ هم به امر مردم و هم به امر خدا نمیشود؛ «مَنْ أَشْرَكَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مَنْ لَيْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ كَانَ مُشْرِكاً بِاللَّهِ».
همچنین مرحوم شیخ کلینی باز هم به سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت میکند که حضرت فرمود: «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّه» کسی که امامت و فرمانروایی امامی که از سوی خدا نیست را بپذیرد دین ندارد.
اما آن روایت مفصلی که هم مرحوم شیخ صدوق و هم مرحوم شیخ کلینی در کافی نقل میکند -که گفتیم سند صدوق به این روایت صحیح است هرچند سند مرحوم کلینی فیه شیء من الاشکال منتهی چون همین روایت را مرحوم صدوق در امالی و همچنین در اکمال دین به سند صحیح روایت میکند لذا این روایت صحیحه و صحیح السند است-.
روایتی است که حضرت رضا علیه السلام در آن به تفصیل شئون امامت را بیان میکند. خیلی مفصل است تا آنجایی که میفرماید: «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فیها اخْتِيَارُهُم» مگر میدانند قدر امامت را تا بتوانند برای امامت، برای این جایگاه رفیع، کسی را انتخاب کنند؟! روایت مفصل است تا آنجایی که میفرماید: «الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُل ..... ِمُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»و استشهاداتی که در این روایت به آیات کریمه قرآن شده من جمله آیه کریمه «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ». این روایت مفصل است و قبلاً هم متعرض شدهایم. قصد ما فقط اشاره و تذکر بود.
تبیین تفاوت قضایای حقیقیه با قضایای خارجیه
مبحث سوم از مباحث مربوط به روش تعیین ولی امر در عصر غیبت این است که در قضایای حقیقیه که جعل شرعی به موضوع کلی تعلق میگیرد، فعلیت حکم شرعی بر تحقق خارجی موضوع توقف دارد. ما گفتیم در قضایای خارجیه که شارع حکم آن را روی یک موضوع خارجی معین و متعین میبرد، خب اینجا موضوع تحقق خارجی و فعلیت دارد و لذا چون موضوع حکم فعلیت دارد حکم هم فعلی است.
وقتی فرمود: «من کنت مولا فعلی مولاه» اینجا هم حکم فعلی است. چرا حکم فعلی است؟ چون موضوع حکم علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده و موضوعش در خارج متحقق است. وقتی گفت از این آب وضو بگیر، موضوع متحقق است، وقتی موضوع تحقق دارد حکم فعلی است.
اما اگر موضوعِ حکم، کلی بود و حکم شرعی روی این موضوع کلی بار شده بود در اینجا فعلیت حکم مشروط به فعلیت موضوع است. یعنی اگر فرمود: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» اینجا موضوع «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» کیست؟ و چیست؟ «مَنِ اسْتَطَاعَ» است. «مَنِ اسْتَطَاعَ» موضوع کلی است. وقتی موضوع کلی است، قضیه شرعیه ما، جعل شرعی علی نحو قضیه حقیقیه است و تا این موضوع تحقق خارجی پیدا نکرده باشد حکم فعلیت ندارد.
حالا اگر شما یا ما یا هرکسی هنوز مستطیع نباشد حکم در حق او فعلیت ندارد یا اگر مستطیعی اصلاً در خارج نداشته باشیم، این حکم است اما فقط در مرحله جعل و انشاء وجود دارد. حکمی که در مرحله جعل و انشاء است چه زمانی بالفعل میشود؟ چه زمانی به یک خطاب فعلی تبدیل میشود؟ وقتی که موضوع این حکم در خارج تحقق پیدا میکند.
خب تا مستطیعی در خارج پیدا نشود این حکم فعلی نیست، «حکم لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»؛ نسبت به من و شما هم تا عنوان مستطیع بر ما منطبق نشود، این حکم نسبت به ما بالفعل نیست اگرچه انشاء الحکم خطابا متوجه ماست. خطاب فعل بهعنوان خطاب انشائی متوجه ما شده اما بالفعل نیست، انشائش متوجه ماست؛ انشاء شده اما فعلیت پیدا نکرده است.
اصطلاح صاحب کفایه «تنجز» است اما ما با اصطلاح خود صحبت میکنیم؛ تنجز یعنی اینکه اگر مستطیع شدی ولی هنوز وقت حج نرسیده است الآن این خطاب خطابی فعلیت دارد، اما متنجز نیست. تنجز آنجایی است که استحقاق عقاب بر آن بار میشود. منجزیّت به معنی این است که منشأ ترتب عقاب بر مخالفت میشود، فعلیت که میگوییم یعنی محرکّیت پیدا میکند و محرّک میشود یعنی وقتی موضوعش متحقق شد محرّک میشود.
حالا اصطلاح مهم نیست، هر اصطلاحی که میخواهید بارکنید ولی وقتی موضوع در خارج تحقق پیدا نکرده است این حکم هنوز محرکیت و باعثیت ندارد؛ این منظور از فعلیت است. چون شما مستطیع نیستید که این حکم شما را بهطرف حج سوق بدهد و تحریک بهطرف حج داشته باشد، محرکیت ندارد؛ منظور ما از فعلیت این است؛ یعنی محرکیت و باعثیت، باعثیت حکم هم مرهون فعلیت موضوع است./905/229/ح
تهیه و تنظیم: علیرضا فلاحی